بازگشت

والد موثر ۲

تاریخ انتشار ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱

والدین « به اصطلاح خوب »

یکی از بزرگترین ناهنجاری هایی که یک کودک باید تحمل کند، تربیت شدن توسط والدین « به اصطلاح خوب » است. والدین « به اصطلاح خوب » آنهایی هستند که بیش از اندازه با فرزندانشان درگیرند و باور دارند که باید همه کار برای فرزندانشان انجام دهند.

والدین « به اصطلاح خوب » گاهی برای فرزندانشان به صورت پیشخدمت در می آیند و می خواهند به همه فعالیت های کودکانشان نظارت داشته باشند. مثلا می خواهند مطمئن شوند که آیا او به موقع از خواب بیدار می شود و به کارهایش می رسد یا خیر. این گونه والدین به طور مداوم فرزندشان را نصیحت می کنند که : « بچه خوبی باش »، « دکمه ات را ببند»، «کتابهایت را جانگذار»، «کفشهایت را تمیز کن» و … . آنان کوچکترین حرکات کودک را مدنظر دارند و با مراجعت کودک از مدرسه موجی از سوالات و دستورات را به سوی او روانه می کنند : « امروز چه کار کردی؟ »، « مشق هایت چیست »، « لباس هایت را عوض کن »، «شامت را بخور» ، «عجله کن زودتر بخوابی ».

والدین  به اصطلاح خوب، معمولا منظور بدی ندارند، ولی رفتارشان اعتماد به نفس و استقلال فرزندان را از بین می برد. آنان باور دارند که رفتار فرزندشان، بازتاب شایستگی آنان به عنوان والدین آنان است و با همین طرز تفکر مسئولیت هر عمل فرزندانشان را به عهده می گیرند و به این ترتیب، کودکانی بی دست و پا بار میآورند. آنان به عوض اینکه اجازه دهند کودک از تجارب خود درس بگیرد، برایش دلسوزی می کنند و در مقابل همه چیز محافظ او هستند. آنان از وابسته بودن فرزندانشان به خود احساس مهم بودن می کنند و برای حفظ این نقش می کوشند. جامعه ما نیز این انتظار غیر واقع بینانه را از والدین دارد و باعث می شود که آنان در ایفای نقش خود احساس عدم امنیت کنند. جامعه ای که مملو از اشتباهات است، در دلسرد کردن اعضایش نقش اساسی دارد.

اگر ما به روش های آزاد منشانه اعتقاد داشته باشیم و درصدد رفتار برابر با فرزندانمان برآییم، باید اجازه دهیم که خودشان تصمیم بگیرند و نتایج آن را چه مثبت و چه منفی تجربه کنند. گرچه چنین برخوردی گاه خطراتی را پیش می آورد، اما ما باید اطمینان داشته باشیم که کودکان قادرند از تجاربشان درس بگیرند.

این والدین به فرزندانشان فرصت نمی دهند که مفهوم احترام متقابل را بیاموزند. آنان اگر به کنترل بیشتر، صدور حکم و مواظبت یا دلسوزی زیاد بپردازند، احترام فرزندشان را متزلزل کرده اند و همچنین، اگر خود را خاک زیر پای فرزندشان کنند، احترام خویش را نقض کرده اند. در هر دو حالت، این والدین از آموزش فرزندانشان برای احترام گذاشتن به حقوق دیگران غفلت نموده اند.

والدین باید در آموزش احترام متقابل به فرزند خود سختگیر باشند، بدون آنکه آمرانه رفتار نمایند. بدین معنی که در مورد حفظ حقوق خود  مصر باشند و در عین حال، از محروم ساختن کودک از حقوقش احتراز کنند. مثلا، پویان و دوستش می خواهند در اتاق توپ بازی کنند. مادر توپ را می گیرد و می گوید : « ببینید بچه ها، توپ بازی در اتاق ممکن است بعضی از وسائل را بشکند. بهتر است شما بازی دیگری بکنید یا بروید بیرون توپ بازی کنید. کدامش را می خواهید؟ » اظهارات آرام مادر بر این حق او تاکید دارد که در اتاقش نباید چیزی شکسته شود، در حالیکه حقوق کودکان هم با اجازه دادن به آنان در انتخاب یک بازی مناسب محترم شمرده شده است.

سپیده هیچ وقت وسائلش را در جای خودش نمی گذارد و نامنظم است. پدر و مادرش به جای آنکه در پیدا کردن وسائل به او کمک کنند، می توانند اجازه دهند که یا وسائل را در جای خودش قرار دهد و یا هنگامی که وسیله ای را احتیاج دارد سردرگم شده و خودش به دنبال آن بگردد.

والدین مسئول در مقایسه با والدین به اصطلاح خوب بیشتر سعی می کنند که احساس مسئولیت و اعتماد به نقس را در فرزندانشان تقویت کنند، نه آنکه بر تصورات خودشان پافشاری کنند. والدین مسئول برای فرزندانشان حق انتخاب قائلند و به آنان اجازه می دهند که نتیجه تصمیم هایشان را تجربه کنند.

 

نویسنده :  به آذین داوری کارشناس ارشد مشاوره کودک / بازی درمانگر

enemad-logo