چطور برای فرزندتان یک راهنمای خوب در شناختن احساساتش باشید؟
کودک شما می تواند مدیریت احساساتش را مانند هر مهارت دیگری یاد بگیرد، اگر راهنمایی خوبی داشته باشد!
مژگان عطار-درمانگر کودک و نوجوان
تقریبا تمامی والدین قبل از بچه دار شدن، ایده هایی از اینکه دوست دارند چطور پدر مادری باشند دارند. اما بنظر می رسد همه چیز با تولد و بزرگ شدن فرزندان تغییر میکند. علی رغم حسن نیتی که برای کودکتان دارید، زمان هایی هست که در مقابل هیجانات فرزندتان داد میزنید، او را نادیده میگیرید و یا با طعنه به او پاسخ می دهید. وقتی آرامش برقرار می شود و به عقب برمیگردید احساس بد سراسر وجود شما را فرا میگیرد و احساس گناه میکنید که چرا پدر و مادری نیستید که آرزو داشتید باشید!
پاسخ دادن به این لحظات پر تنش چالش برانگیز است. توصیه های زیادی وجود دارد که وقتی بچه ها از کنترل خارج می شوند چه باید کرد. در انتخاب راه درست مانده اید. یک راه مفید در این موقعیت ها این است که به خاطر داشته باشید کودکان باید مهارت ابراز و تنظیم هیجان را مانند هر مرحله دیگر یاد بگیرند. به خاطر بیاورید فرزندتان چطور حرف زد، به راه افتاد، اولین قاشق غذا را به دهان خود گذاشت و تمامی مهارتهایی که در طول رشد یاد گرفت. تنظیم هیجان نیز همینطور است. داشتن مهارت تنظیم هیجان جزو اصول اولیه بهتر زندگی کردن و داشتن توانایی دوست یابی، مدیریت استرس، موفقیت تحصیلی و بسیاری موارد دیگر است.
در این مقاله استراتژی های کاربردی و علمی برای آموزش این مهارت حیاتی را با هم مرور می کنیم.
قدم اول: فکر کنید که دوست دارید چطور مادر پدری باشید؟
برای اینکه مربی هیجانات فرزندتان باشید اول باید بدانید دوست دارید چطور مربی ای باشید. دوست دارید یک مربی حمایتگر باشید یا یک مربی سختگیر؟ یک مربی سرگرم کننده یا یک مربی جدی؟
برای فهمیدن این مطلب یک راه ساده وجود دارد. سه ویژگی از والدی که دوست دارید باشید را بنویسید. برای مثال می توانید والدی حمایتگر، با درک بالا و در عین حال قوی باشید. این ویژگی ها می تواند چیزی باشد که بعنوان ارزش خانوادگی تعریف میکنید یا گزینه هایی که دوست داشتید والدینتان در زمان بزرگ کردن شما این ویژگی ها را داشتند.
قدم دوم: دوست دارید فرزند شما چه ویژگی هایی داشته باشد؟ به آن فکر کنید.
از خودتان بپرسید: وقتی در اطراف کودکم نیستم دوست دارم مشکلاتش را چطور حل کند؟ چگونه با دیگران رفتار کند؟ سه ویژگی را بنویسید که میخواهید فرزندتان در رسیدن به آن تلاش کند. مثلا می توانید بنویسید: دوست دارم فرزندم همدل، شجاع و صبور باشد. حالا می توانید از طریق تجربیات عاطفی به رشد این ویژگی ها کمک کنید. مربیگری احساسات به این معنی نیست که مشکلات فرزندمان را حل کنیم بلکه در تلاشیم تا در جهت بهتر شدن فرزندمان، او را توانمند کنیم، حتی زمانی که اشتباه می کند.
قدم سوم: هیجانات خود را تنظیم کنید.
مربی تنظیم هیجانات بودن یعنی قبل از هرچیز من می توانم منبع راهنمایی و حمایت باشم. مربی خوب کسی است که حتی اگر خودش بخاطر مسایل داخل بازی با تنش روبرو است، به بازیکنان انرژی و انگیزه داده و منبع خوبی برای الگوبرداری باشد.
بنابراین روشهای خودآرام سازی را یاد بگیرید. به جای اینکه بلافاصله نسبت به رفتار فرزندتان واکنش نشان دهید چندلحظه فاصله بگیرید و ارزشها و هدفهایتان را به خاطر بیاورید. بعد از آن در فضای هیجانی مناسب به هیجانات فرزندتان پاسخ درست بدهید.
همیشه به یاد داشته باشید: بعنوان یک مربی هیجانات، نباید وارد طوفان هیجانات فرزندتان شوید بلکه باید با حمایت و همدلی مناسب فضا را به حالت آرامش برگردانید.
قدم چهارم: الگوی خوبی باشید و مثال کافی فراهم کنید.
یادمان باشد که سخنرانی های طولانی و پر طمطراق برای یادگیری مناسب نیستند بلکه بچه ها از رفتار ما الگوبرداری بهتری می کنند. در مورد احساسات چون بخش عظیمی از آن در داخل ذهن شما اتفاق می افتد باید بتوانید این بخش را با فرزندتان به اشتراک بگذارید تا درک بهتری از نوع پیاده سازی مدیریت هیجانات پیدا کند. چهار مرحله ای که باید برای فرزندتان شرح دهید این است:
چه احساسی دارید
چرا چنین احساسی دارید
به دنبال رسیدن به چه احساسی هستید
و استراتژی رسیدن به این احساس چیست؟
مثلا فرض کنید تلفن شما زنگ خورده و یک موضوع پیچیده کاری را به اطلاع شما رساندند که نیاز به مداخله فوری دارد و در همان حال شما هیچ راهی برای برون رفت از آن بحران ندارید. فرزند شما آشفتگیتان را می بیند و میپرسد: طوری شده؟
جواب یک مربی احساسات می تواند این باشد: من عمیقا احساس ناتوانی دارم چون با یه مشکلی مواجه شدم که بنظرم غیرقابل حله. ترجیح میدم تو آرامش بیشتر مجدد این موضوع رو بررسی کنم. من یه کوچولو میرم بیرون قدم بزنم تا ذهنم مرتب و آروم شه.
حتی گاهی در صورت بروز بحران و نشان دادن رفتار نامتناسب هم باید این طور رفتار کنیم. مثال:
من واقعا احساس شکست کردم چون کامپیوترم هنگ کرد و کلی کاری که کرده بودم پرید. برای همین وقتی تو اومدی پیشم عصبانی شدم و داد زدم. این موضوع به تو ربطی نداشت و من باید اول خودمو آروم می کردم و بعد باهات صحبت میکردم. ازت عذر میخوام که اینطوری شد و دیگه تلاش میکنم تکرار نشه.
قدم پنجم: در موقعیتهای آرام تر تمرین را شروع کنید.
یک مربی حرفه ای وسط مسابقه قهرمانی یک تاکتیک را به بازیکنانش آموزش نمی دهد. شما هم باید تمرین را از زمان آرامش و مراحل ساده شروع کنید. مثلا اولین کاری که در شروع انجام دهید تنها نام گذاری هیجانات بچه ها در زمانهای مختلف است و تعریف از موقعیتهایی که شما هم همین تجربه را داشتید. می توانید این کار را با کارتون ها یا شخصیتهای داخل کتاب انجام دهید. راهکارهای موثر را در زمان آرامش به کودکتان بیاموزید.
قدم ششم: قرار دادن نشانه ها
در یک مسابقه، مهم نیست تیم برنده شده یا بازنده. همیشه مربی نقاط قوت و ضعف تیم را بررسی میکند و به بازیکنان سرنخی برای یاداوری تمرین های موثرشان در طول بازی می دهد. پس قبل از اینکه کودکتان وارد موقعیتهای واقعی شود با هم نشانه هایی را مشخص کنید که در موقعیت واقعی با یاداوری آنها بتواند احساساتش را مدیریت کند. مثلا زمانی که عصبانیت را در چهره او مشاهده کردید به او بگویید: آخرین باری که عصبانی شدی رو یادته؟ گفتی از این به بعد میخوام قبل هرکاری چندتا نفس عمیق بکشم. میخوای این کار رو انجام بدی؟
احساسات کودکانمان می توانند سخت و طاقت فرسا باشند اما خبر خوب این است که آنها می توانند مدیریت و تنظیم آنها را یاد بگیرند. با دنبال کردن این مراحل می توانید مربی خوبی برای احساسات کودکتان باشید.
نویسنده: مژگان عطار mojgan attar
متخصص حوزه کودک